از نو برایت مینویسمـ ...

ساعت ۱:۴۵ دیقه شب بود ایمیلامو زدم لبتابو بستم که بخابم.

تازه رفتم تو تخت گوشیو گرفتم دستم که نمیدونم چطور پروفایلش تو پیجم زیر عکس سیما ظاهرشد...

نمیدونم نیم ساعت، یه ساعت، دوساعت... چقد.... زل زدم ب عکس پروفایلش...
هنوز عین روز اولش چهره‌ش جلو چشمم بود. لبهای کوچیک ابروی شکسته دوتا خط چین زیر چشم... تازه موها داره سفید هم میشه....
ساعت ۳وربع شب بود و من فقط نگاه نگاه نگاهش...
نمیدونم اشکا چطور و چه وقت اومده بودن ولی تهش گفتم هیچ کسخلی اینقد قدر من عاشق یه آدم بی معرفت نامرد ک دوسش نداشته نبوده 
گوشیو بستم و سرمو کردم زیر لحاف...

 

پونزده. دی. صفریک

  • میس تیچر

ادمیزاده دیگه...
یه روز نمیدونه چی میشه که کل زندگیشو میسپره دست یکی دیگه... تمام قلبشو قلمبه میده بهش... اعتماد محض... بعد همون یه نفر، دقیقا همون خودخودخود اون آدم میرینه زرتی وسط زندگی و غرورش، دیگه هم به هیچ جاش نمیشه با زندگی این بشر چیکار کردم! بعد سالها، شبایی ک چشاش میاد جلو چشمش، وقتایی ک بعد ۵سال برا یه نفر تعریف میکنه بازم حس میکنه یه نفر دستشو گذاشته رو قلبش هی فشار میده و مچالخ‌ش میکنه و فقط اشکه ک از همون قلب شکسته درمیاد....
بی وفا نباشید...
بی وفایی‌ها آدمارو نابود میکنه....

 

- دوازده. دی. صفریک

  • میس تیچر

 یه چیزی ک این روزا برام سواله! اینه که حکمت خدا ازینکه ما وقتی میخاییم نمیشه و وقتی نمیخاییم هی برامون پشت سرهم قطار میکنه، آخرش یه جور میزنه پس کله نمیفهمیم اونموقع کارمون درست بوده یا غلط که الان گذاشته جلو چشممون چیه؟

الان هر روز می بینمش. اون طبقه دوس من طبقه سه! هرروز جلوی در آسانسور باید الکی مشغول کنه خودشو که با من سلام علیک کنه. هر روز موقع نهارم میاد دم تراس اتاقش مثلا با تلفن حرف بزنه ولی نگاهش به طبقه سه س من رد شم و اون دست تکون بده. هر روز من از طبقه سه ساختمون طبقه دو رو نگا میکنم که از اداره درومده میره خونه... هر روز غصه میخورم که چرا تمام دویدناشو ندیدم؟ چرا این خنده های نخودیش رو به وقتش متوجه نشدم!؟ چرا اون چال لپ ک الان دل منو برده رو کور بودم ندیدم؟!  و هر رور میگه چرا اینقدر دیر...!؟ 

حیف... حیف دیگه خیلی دیره...
 

_ نُه. دی. صفریک                                                                                                                                  

  • میس تیچر

هی فکر میکنم چرا چرا چرا چرا ... بازم چرا...

               

پ.ن: اسکرین گرفته از صفحه گوشیش نوشته عکسو زدم بکگراند گوشیم عالیه دوسش دارم...

_ بیسته و سه. آذر. صفریک

  • میس تیچر

گفتم: من خیلی وقتا فک میکنم چرا آدما جاهایی ک باید همو ببینن نمیبینن،بعد جوابی پیدا نمیکنم فقط میگم خدایا حکمتت چیه... گفت: آره دقیقا آفرین... خیلی دیر می بینن گفتم:نمیدونم شایدم خدا نشون میده و ما متوجه نمیشیم‌... چرا اونی ک میخایی دنبالشی نمیشه...
بزرگترین سوال بی جواب زندگیمه!

گفت؛ اگرم قرار نبوده بشه چرا بعدا خدا میزاره جلوت.... منم نمیفهمم اینارو....

بعد ساکت موندم یهو گفت؛ اون روز حرف قشنگی زدین خدا خودش تصمیم می گیره ما کلا هیچکاره ایم...

                     

_نُه. آذر. صفریک

 

  • میس تیچر