از نو برایت مینویسمـ ...

هر یه دونه وسیله که اضافه میشه به اون چمدون بنفش گوشه اتاقم، تو هر کدوم یه غمی به ته چشمای مامان بابا اضافه میشه مه تا این سن هیچوقت ندیده بودم...

اشکام داره میریزه قلبم میلرزه نمیتونم تایپ کنم .... چجوری میخام برم ...!؟

کاش صبح که چشمامو باز میکردم میدیدم همه این ده سال خوابه... ده سالی که اندازه بیست سال بزرگم کرد...

-دوازده شهریور. صفردو

  • میس تیچر