از نو برایت مینویسمـ ...

دوهفته از اومدنم به اینجا میگذره...

تو این دوهفته از آلرژی وحشتناک به فلفل سبز، نیش زدن ساس تمام انگشتام و بدنم رو گرفته تا گم کردن کارتم و افتادن تو مسیر گارد ویژه، که بگذریم بیشتراز همه بی تابی و دل‌نگرانی خانواده و کسایی که دوسشون دارم به وضوح تو چشم میاد. وتهش این منم که ته هر مکالمه میگم حالم خوبه نگران نیستم و بعدش ساعتها گریه میکنم و تو قسمت وتقدیر خدا بازم تامل... 

میدونی چیه اما کم کم آدما عادت میکنن... ابناهم دارن عادت میکنن.... عادت به نبود کسی ک داریش اما به هر دلیلی کنارت نیست یا نداریش بدترین عادت دنیاس... ولی من هر روز صبح که چشمامو باز میکنم فکر میکنم تمام این مسیر یه خوابه و قراره برگردم اما کاش گره محکم‌تری بین من و برگشتن بود... کاش...

-بیست و شش مهر. صفردو

  • میس تیچر