از نو برایت مینویسمـ ...

ساعت ۱:۴۵ دیقه شب بود ایمیلامو زدم لبتابو بستم که بخابم.

تازه رفتم تو تخت گوشیو گرفتم دستم که نمیدونم چطور پروفایلش تو پیجم زیر عکس سیما ظاهرشد...

نمیدونم نیم ساعت، یه ساعت، دوساعت... چقد.... زل زدم ب عکس پروفایلش...
هنوز عین روز اولش چهره‌ش جلو چشمم بود. لبهای کوچیک ابروی شکسته دوتا خط چین زیر چشم... تازه موها داره سفید هم میشه....
ساعت ۳وربع شب بود و من فقط نگاه نگاه نگاهش...
نمیدونم اشکا چطور و چه وقت اومده بودن ولی تهش گفتم هیچ کسخلی اینقد قدر من عاشق یه آدم بی معرفت نامرد ک دوسش نداشته نبوده 
گوشیو بستم و سرمو کردم زیر لحاف...

 

پونزده. دی. صفریک

  • میس تیچر