از نو برایت مینویسمـ ...

آخر شبی گوشیمو که روشن کردم دیدم آجی خانم کلی عکس و استوری برا تولدم زده و فرستاده، زنگ زدم بهش تو تخت داشت نیکارو میخوابوندگفتم فردا زنگ میزنمت. بعد یه ویدئو فرستاده رفته قایمکی اتاقم نشون داده که بابام رفته تو تخت من خوابیده...

یهو حس کردم دنیا رو سرم خراب شد نشستم یه دل سیر گریه کردم...

تولدی که از مامان و بابات دور باشی خودخودغمه...

 

-نوزده. اسفند. صفردو

  • میس تیچر